تو را به نیرنگ شعار ها
به ریای رنگ ها
نمی دهم !
سینه ام مکان امنیست برای گلوله هایی که تو را هدف میگیرند!
و مشتم ، قدرتمند تر از هر گلوله ای !
خاک تو را خون "امیران" به عرش برد!
پس بوسه میزنم به خاک تو
که "امیرهایی کبیر " در آن خفتند!
و "لاله ها " از پسشان بیدار شدند!
گرگ ها قصد گربه ی نازنین من میکنند.!
و بی خبر از این :
"که هر گلبانگ تکبیر، تیغیست بر گلوی گرگ...!"
آریای من !
تو را به قیمت ارزان یک دو دم قدرت
به بی ارزشی واق واق دو سگ
تو را
_ حتی_
به قیمت جانم نمی دهم !
ایران ، وطنم
تو را به ریای رنگ ها
به نیرنگ شعار ها
نمی دهم !
به یاد امتحان آخر ، دیدار آخر ...
تو دیر رسیدی
و گونه هایت سرخ دویدن بود!
من سلام کردم، تو سر تکان دادی !
- سکوت امتحان موحش بود -
همینکه رد شدی ، دنیا تمام شد و بی قراری ها شروع ...
من
از آن خرداد تلخی که ماند گوشه ی ذهنم
از آن روزی که تشویش تو زهر شد میان لبهایم
من از همه ی این روزها دلگیرم !
در همه ی این هزار و سیصد و بیست و دو روز
تو معنای دقیق آن چیزی بودی
که دیگران "فراق" می خوانندش!
پ ن : از این کویر خسته ام . از این خاک خود خواه . (که روزی عاشقش بوده ام !)
- : کاش صبح که بیدار شدم از این سه سال آخر زندگی چیزی به یاد نیاورم!