گاه با خودم می اندیشم :
چه قدر خوب میشد اگر تو هم عاشق بودی ...
چه قدر قشنگ میشد اگر باز برایم حرف می زدی ....
چه قدر زندگی برایم معنا داشت ... اگر تو با من بودی ...فقط با من وبرای من ...
ولی حالا چه قدر دلتنگی های من با رفتن تو زیاد شده ...
چه قدر زندگی تلخ است با دیدنت ولی نداشتنت !!
چه قدر دلِ قَلمَم میگیرد وقتی چیزی برای نوشتن دارد ولی کتاب ها و دفتر های تو را نمی یابد !
چه قدر برای صندلی سخت است که جای خالی تو را به دوش بکشد ...
چه قدر بعد از رفتن تو « چه قدر» های زندگی من زیاد شده ...!
چه قدر سوال دارم :
چرا خدا با اینکه میدانست پایان کارِ ما اینگونه خواهد بود
از آغاز قصه هشداری به ما نداد ؟؟؟
چرا من زنده ام ؟؟؟ چرا خدا هست و نیست ؟؟؟ چرا خورشید اینقدر سرد می تابد ؟؟؟
چرا همه ی چرا ها را نمیتوان نوشت ؟؟؟؟
چرا زمین گرد است که هرچه بدویم به پایانش نخواهیم رسید ؟؟؟
چراهای ذهن من تمام نشد
ولی تو برای من به پایان رسیدی ...!
و وقتی تو به انتهای بودن خود برسی ، چه قدر بودن من با این چراهای خنده دار ،
با این ثانیه های سال صفت و با تمام موجود ها ظالمانه است !!!
سلام آبجی گلم
آخه چرا اینقدر غمگین؟؟
می تونم به حرفات گوش بدم سارا جان.
البته اگه منو به عنوان دوستت قبول داری...
راستی من آپم
حتما بیا پیشم
واقعا اگه بخوای به حرفات گوش می دم.
همیشه شاد باشی
بای...
سلام وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.clickwoman.blogsky.com
وسوسه زنانه
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
دستان سردم را به او سپردم
گرمی قلبش را احساس نمود
و دیری نپایید که
گرمای عشق او تمام وجودم را تسخیر نمود ومن
زندانی ای برای قلب او بودم و
او زندانبان من
و این اسارت چه زیبا بود
سلام
وبلاگ خیلی خوبی داری .
لطفا لینک من رو بزار توی وبلاگت و بهم خبر بده تا من هم لینکت رو بزارم.
اینجوری آمار باز دید هر دو وبلاگ بالا میره
و چقدر دلم می خواهد بیاندیشم . . .
چقدر دلم می خواهد بنویسم و میدان را در برابر هجوم افکار بیگانه به پناهگاه افکار پوچم خالی نکنم . . .
چقدر دلم می خواست بر بالهای خیالم تکیه کنم تا از با تو بودن به " تو " بودن برسم . . .
و نمیدانم چقدر غریبانه دلم همه ی اینها را از قلمی می خواهد که در قربانگاه سفید و پاکش به سجود رفته . . .
و چقدر احمقانه فکر کردم که تو10 ثانیه میشه جواب چنین متن قشنگی رو نوشت
سلام
درد و دل زیبا و دل نشینی بود
موفق باشی
چقدر خسته می شوم و تنها
گاه که احساس می کنم من بودم و تو نبودی!!
دستهای من به رسم محبت ترانه ای نوشت و
هیچ گاه حتی به گوش تو هم نرسید، غزل؛
چگونه فراموشم خواهی کرد؟
بی نظیر!!
سلام سارای عزیز
وبلاگ جالبی داری بهت تبریک میگم ( یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور ) منتظر حضور سبزت هستم اگر موافق لینک هستی اعلام نمایید .
می دونی خوبی گرد بودن زمین چیه ؟
اینه که گردی زمین وسعتش رو خیلی کم می کنه و
وقتی که روزگار تو رو از از عشقت جدا میکنه و مجبورتون میکنه
که در جهت مخالف هم حر کت کنین لا اقل خیالت راحته که اگه
سریع تر حر کت کنی دیر یا زود عشقتو رو بروت میبینی
یا حق
salam be dost aziz va jadid man wblag ghashangi dari va jaleb tonesti be man ham sar bezan va mano az nazaret agah kon
moafagh bashi
behshad
bye
Montazeram
سلام دوست عزیز
آپ هستم وقت کردی یه سر بیا
منتظرم
موفق باشی
سلام و وقت بخیر خدمت شما دوست عزیز
شبهای تنهایی منتظر حضور گرم شماست
خوشحال میشم اگه مایل بودین یه سری هم به وبلاگ من بزنید
کجایی سارا جان؟
به روزم ... میای؟
سلام خوبی
سلام خوبی من یه بار دیگه اومدم.
سلام سارا جان
وبلاگت پر از زیبایی یه عشق پاک بود
من نمیگم :
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
مگم:
یاد بگیر چی کار کنی که وقتی دباره برگشت حسرت بخوره چرا رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بدون شک حسرت خواهد خورد