دلخوشی

از دلخوشی های زندگیم

همین بس که هرشب به یاد آن قدیم ندیم ها

دستم را در خیال به دست تو می سپارم و در خیال با تو یکی می شوم

و باز هم در خیال با تمام وجود خیال می کنم که چقدر خوشبختم !

                             همین کافیست...!

و تو هم خیال کن که در این خوشبختی سهمی داری !

البته فقط خیال کن ...! 

سارا.ت

ممنونم

از خدا ممنونم ، از این عقربه ها که بعد از عمری ، یکبار مطابقِ میلِ من چرخیدند ...

 از خدا ممنونم که فرصت دوباره با تو بودن را به من داده...

از تو ممنونم ، از چشمان منتظرت ، از لبخند های بی مثالت...

در آن هنگام که چشمانمان در سکوتِ لب هامان با هم سخن می گویند ، آن زمانی که با نگاهت قطره قطره عشق به رگ هایم تزریق می کنی ، از نگاهت ممنونم.!

ممنونم از اینکه این روزها باز اینقدر مهربانی تا بتوانم فراموش کنم لحظه هایی را که از نا مهربانیت می گریستم ...!

ممنون که باعث می شوی فراموش کنم ، روزی،  قرار بود ، فراموشت کنم...!

محرم آمد و ماه عزا شد...

در عجبم از مردمی که زیر شلاق زور دیگران زندگی 

 می کنند و دم بر نمی آرند ولی بر حسینی گریه می کنند که آزاده زیست... 

(دکتر علی شریعتی) 

 

 

 

کارمان این نباشد که در این شب ها فقط بر این گریه کنیم که حسین را مظلومانه کشتند ... 

نه ... حسین به این امر افتخار می کند ....  

باید بر این گریه کنیم که دم از حسین می زنیم ولی رفتارمان مثل او نیست...

غزه غمی دیگر ...

این نوشته ی امروز من با زبان و دستم نوشته نشده . اگر حال و حوصله داری با دل بخوانی شروع کن و گرنه هیچ اصراری نیست... !

زندگی امروز من چیزی نیست که بتوانم بنویسمش . زندگی تمامی بشر های روی زمین دیگر اینطور نیست . دیگر نوشتنی نیست . اصلا باید چه نوشت ؟؟؟ ...  

زندگی یعنی همین حالا یا همین چند دقیقه پیش . درست همین چند دقیقه پیش که از راه رسیدم . مسیرم از یک جاده خاکی بود و صدای ناله ی خرده سنگها ی زیر پاهایم هنوز در گوشم است. و لباسم ! هنوز خاکی است . در راه که می آمدم یک ماشینن با آسودگی گذشت اما درونش غوغایی بود و صدای ضبط (درست یادم است) گوش فلک کر کن بود . زندگی چیزی غیر از اینها که نیست! هست ؟

 زندگی یعنی همین که تو با آرامش نشسته ای و دلنوشته ای می خوانی از اعماق این دل خسته و شکسته. زندگی یعنی یک لیوان چای داغ کنار خستگی یک روز ِتلخ. زندگی شاید هم کمی غم داشته باشد البته فقط کمی و فقط هم برای من و تو !

اما این زندگی من و توست!  و بزرگترین غم های زندگی ما خنده دار ترین موضوع برای خندیدن خداست.

و غم اصلا شاید برای تو یک واژه بیگانه باشد . پس خوشا به حالت ...

ولی غم هایی هم در دنیا هست که شاید اشک خدا از آنها در بیاد ولی سکوت میکند . چرا ؟  چرا سکوت می کند ؟

و من و تو تا به حال نه خواسته ایم و نه توانسته ایم که این غم را حس کنیم ... که اگر اینگونه می شد...

         امروز چند قدم آنطرف تر از اینجا دوباره یک نفر ، نه شاید هم چندین نفر با هم رفتند پیش خدا . و پدر و برادر قیدا جزو این چند نفر بودند ...

و قیدا زندگی اش حالا فقط این است ، که برای پدر وبرادر مویه کند و در دل هم  برای محمد ،  همان پسر همسایه شان که دل قیدا هر لحظه با دیدنش می لرزید و همان قهرمان رویا های او ... با همان اسب سپید همیشگی . و محمد حالا به همه ثابت کرد که واقعا قهرمان است  .  قیدا فقط یک نام است اما بسیار لطیف ، قیدا یعنی حرکت گل زیر نواش نسیم ... و این عمق کلمه ی  قیداست  .

ولی قیدا امروز یعنی  حرکت و فرار یگ گل از نوازش های موشک و گلوله ...

دیدی گلم  ؟ زندگی روی دیگر هم دارد و تو تابه حال آن روی زندگی را دیده ای ؟!!؟ همان زندگی ای که در جای دیگری ست !!

می پرسی کجا ؟؟؟ نگاهی به نقشه بینداز،  فقط دو سانت آنطرف تر ، در همان نوار باریک ....آری همانجا را میگویم . باور کن آنجا زندگی طور دیگریست ! آنجا همان غزه است که حتما نامش را شنیده ای ! ولی شاید فقط نامش را...             

غزه .....
 

  

 

و تو پیروزی غزه ....